توهم عاشقی


 

نويسنده: مسلم داودي نژاد




 

مفهوم عشق
 

ريشه عشق، «عشقه»، که نام گياهي است؛ در ادبيات ما به آن پيچک گفته مي شود که معمولاً گياهان ديگر را تسخير مي کند آن گياه، به زردي گراييده مي شود، به همين خاطر در مورد معناي اصطلاحي عشق نيز گفته اند: علاقه به شخصي يا شيئي، وقتي که به اوج شدت برسد؛ به گونه اي که وجود انسان را تسخير کند و حاکم مطلق وجود او گردد، «عشق» ناميده مي شود.
البته بايد گفت در قرآن اين کلمه نيامده، ولي در برخي از روايات به آن اشاره شده است؛ مثلاً در روايتي آمده (أفضل النّاس من عشق العباده)(1).
نکته ي ديگر درباره منشأ عشق اين است که: آيا علت اصلي اين رابطه غير عادي، نقص و کمبود در يکي و کمال و خوبي در ديگري است که سبب کشش او به سوي خود مي شود يا خير، علي اين رابطه شباهت است؛ يعني هم شکل بودن؟
بر اساس عقيده صحيح، عشق يک منشأ فطري دارد که در اثر شناخت انسان نسبت به خوبي هاي موجود در يک شخص يا يک شيء و از سوي ديگر نقصان آنها در وجود خود حاصل مي شود و هرچه اين شناخت کامل تر شود، اين علاقه بيشتر مي شود تا جايي که انسان را وارد معرکه عشق مي کند و انسان حاضر مي شود براي بدست آوردن آن خوبي ها، همه هستي خود را فدا کند. هر چند اين عقيده و نظر قابل بررسي است، ولي ما به اين نکته بسنده مي کنيم که عشق در مورد جنس مخالف، هرگاه مقدمه اي براي ازدواج شود و با يک نگاه قدسي و خدايي همراه گردد، مصداق آيه (و جعل بينکم مودّه و رحمه)(2) «و درميان شما دوستي و رحمت قرار داد» است که خداوند، خالق آن در قلوب طرفين است و اين چيزي فراتر از يک علاقه و عشق ساده است.

توهم عاشقي
 

با اين بيان، عشق حقيقي با يک آرمان الهي در پيوند است و نمي توان آن را يک امر هوس گونه و مجازي تلقي کرد:
عشق، حقيقي است مجازي مگير
اين دم شير است به بازي مگير
از اين رو برخي عاشق واقعي نيستند، بلکه از عشق، توهمي بيش نصيبشان نشده است؛ دو نمونه ي زير شاهد مدعاي ماست.

دو نمونه از توهم عاشقي
 

نمونه اول: دختري براي مشاوره مراجعه کرده بود و مي گفت که عاشق فلان شخص بوده، ولي او قدر عشق وي را ندانست! در اصل بايد گفت اين دختر عاشق خودش بوده نه عاشق طرف مقابل، چرا که مي گفت: قدر عشق
7من را ندانست. يک عاشق هرگز براي معشوقش خط و نشان نمي کشد! عاشق اگر در عشق خود صادق باشد، خيانت نمي کند.
نمونه دوم: پسري براي مشاوره مراجعه کرده بود و مي گفت: آن قدر عاشقش هستم که به او گفته ام اگر حاضر نشود با من ازدواج کند و مرا رها کرده، ديگري را انتخاب کند، آبروي او را خواهم برد! زندگي اش را خراب خواهم کرد!
بدون ترديد اين شخص عاشق خود، بلکه خواسته هاي نفساني خود مي باشد، نه عاشق طرف مقابل؛ چون اگر عاشق او بود، حاضر نبود آبروي او را ببرد تا خودش به آرامش برسد. اين پسر حاضر است طرف مقابل را له کند تا به خواسته و لذت خود برسد، در حالي که در عشق صادقانه و حقيقي، عاشق خود را فداي معشوق مي کند، نه اينکه معشوق را فداي خود نمايد.

عشق مجازي و حقيقي
 

بدون ترديد براي عشق اقسامي ذکر کرده اند که در کتابهاي عرفاني و ادبي ما نيز يادي از آن شده است.
اين تقسيم بندي در جامعه عرفي ما نيز خود را نشان مي دهد؛ بنابراين در يک نگاه، عشق سه گونه است:
1. عشق حقيقي؛ 2. عشق مجازي؛ 3. عشق کاذب.
1. عشق حقيقي؛ به عشقي گفته مي شود که محبوب و معشوق در آن حقيقي و واجد همه ي کمالات به صورت نامحدود باشد. معشوق در اين عشق، خداوند است که هرچه خوبان همه دارند، او يک جا دارد و البته نامحدود و بي پايان است؛ (و الذين آمنوا أشدّ حبّاً لله)(3) و کساني که ايمان آورده اند، خدا را بيشتر دوست دارند. در اين جا از عشق حقيقي به «أشدّ حبّاً» ياد شده که عاشق واقعي بايد همه چيزش را براي خداوند ايثار و نثار کند و هستي خويش را براي او در طبق اخلاص گذاشته، کشته ي او گردد.
2. عشق مجازي؛ عشق و علاقه اي واسطه گونه به موجودات در راه خداست که هدف از آن رسيدن به عشق حقيقي مي باشد؛ يعني وسيله اي براي رسيدن به معشوق کلّ و در واقع عشق ورزي به اين معشوق، پل و راهي است براي پيوستن و اطاعت فرمان از معشوق حقيقي که خداست؛ مانند عشقي که حضرت يعقوب(ع) به فرزندش مي ورزد و عشق و محبتي که خداوند بين زن و مرد قرار داده است. عشق به اولياي الهي و محبوبان درگاه حق را هم مي توان از اين نوع برشمرد.
3. عشق کاذب؛ اين مرحله، عشق به معشوق غير حقيقي است، به گونه اي که هدف آن خاموش شدن غريزه جنسي و کام گرفتن از معشوق مي باشد، نه رسيدن و گام نهادن در مسير معشوق حقيقي و جاوداني.
منشأ اين عشق، خودپرستي و غرق شدن در تمايلات نفساني و شهوات است و تا زماني که خواسته جنسي برآورده نشود، تشنه تر مي شود و ابراز علاقه بيشتر مي گردد، اما همين که آتش شهوت با ارضاي جنسي خاموش شد، آن کشش و وابستگي دوست داشتن و اظهار تمايل هم رخت بر مي بندد و جايش را به ديگري، دعوا و تنش هاي طاقت فرسا مي دهد، چرا که ديگر
بهانه اي را براي ابراز عشق و علاقه در ميان نيست. مولوي نام اين عشق ها را عشق رنگي و فاقد حقيقت گذاشته:
عشق هايي کز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود

مزاياي عشق حقيقي
 

همان گونه که گفتيم، عشق حقيقي که همان عشق به خالق هستي است، محاسني دارد که عبارتند از:
1. رسيدن به درجات عالي انسانيت و هم رنگ شدن با معشوق کلّ؛
2. لذت بردن از عبادت خدا؛ آن چنان که گويي او را مي بيند؛
3. رهايي از گناه؛ چرا که لذت با خدا بودن، هر گناهي را براي شخص، شوم و تلخ مي کند:
اگر لذت ترک، لذت بداني
دگر لذت نفس، لذت نخواني؛
4. سلامت و آرامش روحي و رواني؛
5. باز شدن گوش جان و چشم و فهم و دريافت معارف غيبي؛
6. رسيدن به مقام استجابت دعا؛
7. شيرين شدن سختي هاي زندگي؛
8. بندگي عبوديت و سر سپردگي به خداوند و بريدن از غير خدا؛
9. اميدواري به زندگي و لذت از زندگي (هر گونه که باشد).

معايب عشق کاذب
 

در نقطه مقابل عشق حقيقي، عشق کاذب است که شخص را به دره ي سقوط و هلاکت مي افکند. آثاري که بر عشق غير حقيقي مترتب است،
عبارتند از:
1. دوري از حق و حقيقت؛
2. دور شدن از کمال واقعي؛
3. کشيده شدن انسان به سوي انحراف و گناه و سقوط او از انسانيت؛
4. به انحطاط کشيدن فرد و جامعه؛
5. زودگذر و خسته کننده بودن آن؛
6. سلب آرامش روحي و رواني از فرد و جامعه؛
7. فروپاشي کانون گرم خانواده؛
8. ايجاد روحيه ي طغيان و سرکشي در انسان؛
9. دوري انسان از اطاعت و بندگي؛
10. تيرگي قلب؛
11. ايجاد تضاد و تزاحم اخلاقي در فرد و جامعه؛
12. توأم بودن آن با شکست و ناکامي هاي فراوان؛
13. ايجاد دغل بازي و عوام فريبي در جامعه؛
14. ايجاد قتل و غارت و تجاوز؛
15. ايجاد پرخاشگري در زندگي.
نظر اسلام درباره دوست داشتن و محبت بين افراد
دوست داشتن از والاترين و زيباترين مفاهيم زندگي است و اسلام نيز بر پايه دوستي، رحمت و مهرباني است، اما آنچه مدنظر ماست، دوستي و عشقي است به دور از هرگونه پليدي و انحراف از قانون خداوند و بدون هر گونه عوارض نامطلوب فردي و اجتماعي؛ دوستي و علاقه ي مسلمان به برادرو خواهر خود؛ عشق و علاقه ي زني به شوهرش و بالعکس و نيز عشق و علاقه مادر به فرزند و فرزند به والدين و ... از مصاديق دوست داشتن و محبت است که دين، همواره آن را تأييدکرده و حتي تشويق مي کند.
والاترين عشق و علاقه حب به خداوند است که در پرستش او متجلي مي گردد. پس هيچ کس را به اندازه ي او دوست مدار و برايش شريکي قرار مده که اگر کسي را بيشتر از او دوست بداري در حقيقت برايش شريک قائل شده اي. خداوند مي فرمايد: (و من النّاس من يتّخذ من دون الله أندادا يحبّونهم کحبّ الله و الذين آمنوا أشدّ حبّا لله ...)(4)؛ در عشق و دوستي بنده مسلمان به مسلمان ديگر، هيچ تاوان و گناهي نيست. بله مي توان به خاطر خدا کسي را دوست داشت، يعني در آن رضاي خداوند را مدنظر داشت و به حدود الهي و بايدها و نبايدهاي خداوند پاي بند بود.
همه مي دانيم که خداوند براي زندگي، برنامه اي فرو فرستاده تا پيرو آن باشيم، همچنان که مي فرمايد: (و أنّ هذا صراطي مستقيما فاتّبعوه ولا تتّبعوا السّبل فتفرّق بکم عن سبيله ذلکم وصّاکم به لعلّکم تتّقون.(5)
درحقيقت راه خدا تنها راهي است که به عنوان برنامه و راه روشن در زندگي گرفته شده که در آن هيچ کمي و کاستي راه ندارد و لازم است دختران و پسران دنباله رو اين راه باشند. بر همين مبنا اگر به طرف آن رفته، بر آن دوام داشتند، رضايت خداوند را به دست خواهند آورد و اگر از آن منحرف شدند و راه ديگري را در پيش گرفتند، از راه خداوند دور شده، به دور از راهنمايي او در گمراهي خواهند ماند. در ارتباط معمول بين دو نامحرم نيزلازم است که از حد و حدود الهي تجاوز نشود؛ در اين صورت، اين رابطه و پيوند به دور از هر گونه وسوسه و هوس است، آن گونه که خداوند از ما خواسته و در کتاب آسماني خود و نيز سخن و سيره ي معصومان(ع) بر آن صحه گذاشته شده است.
به عنوان نمونه مي توان به داستان حضرت موسي(ع) اشاره کرد؛ هنگامي که به چاه آبي مي رسد و دو دختر در آن جا توانايي کشيدن آب را از چاه ندارند تا گوسفندانشان را سيراب کنند، موسي(ع) به آنها کمک مي کند. پس در حقيقت عدم رعايت حدود در روابط بين دختر و پسر يعني معصيت در محضر خدا. در معناي دقيق تر بايد گفت ما بايد براي يک ارتباط صحيح، ملاک و معياري داشته باشيم و بر اساس ضرورت ها و حدودي که خداوند و اولياي دين ترسيم کرده اند گام برداريم تا ما را به هدف، غايت و سلامت اين ارتباط نزديک تر سازد.
به عنوان مثال خداوند از زنان و مردان مي خواهد تا خود را با زيباترين رفتارها زينت دهند و به عنوان دو عضو فعال و تأثيرگذار در اجتماع حضور يابند در اين زمينه، دين مبين اسلام با توجه به تفاوت هايي که فطرتاً بين زن و مرد است، آن ها را ملزم به رعايت يک سري آداب و رفتار خاص مي کند تا اين که خود و حيثيتشان را در برابر سست دلان و آسيب هاي پيش رو محفوظ بدارند.
فطري بودن عشق و محبت و ابراز محبت به جنس مخالف بي شک، دوستي و عشق حلال رايج است، اگر به شيوه اي صحيح به کار آيد؛ بر خلاف دوستي و پيوند بي ضابطه اي که بين دختران و پسران امروزي است که البته اين دوستي و محبت حرام خواهد بود و نهايتاً سبب غفلت و
دوري از برنامه ي خدا و پيامبرش مي گردد. به عبارت ديگر، خداوند به زن مسلمان اجازه نداده پيش از زندگي زناشويي، همراه با ناز و عشوه، به گونه اي که توجه مردان را جلب کند با مردان گفت و گو کند، همچنان که خداوند متعال به همسران پيامبر مي فرمايد: (يا نساء النّبيّ لستنّ کأحدٍ من النّساء إن اتّقيتنّ فلا تخضعن بالقول فيطمع الّذي في قلبه مرضٌ و قلن قولا معروفا)(6) اين آيه ي قرآن اشاره به آداب و رفتاري است که شايسته همسران پيامبر است (که الگوي ساير زنان مي باشند) خداوند فرمان مي دهد تا همسران پيامبر خود را با آن بيارايند و مي فرمايد: (...فلا تخضعن بالقول ...)؛ يعني به شيوه اي همراه با ناز و عشوه با مردان (نامحرم) سخن نگوييد.
همچنين خداوند مي فرمايد: (و قلن قولا معروفا)؛ يعني هنگام سخن گفتن با حيا و متانت حرف بزنيد و از ناز و عشوه (همچنان که با شوهران خود حرف مي زنيد) بر حذر باشيد. بنابراين، آن خواهر گرامي که گوش جانش شنواي اين پيام الهي است، بايد خود را از اين شيوه رفتارها دور نگه دارد و عشق و علاقه خود را نثار هيچ کس نکند، جز آنکه خدا براي او مي پسندد؛ يعني همسرش.
پس اي خواهر! آگاه باش که در دام گناه و زشتي نيفتي، در حالي که آن را احساس نمي کني، بلکه خود را با خلق و خوي زن مسلمان با ايمان زينت ده و خود و دينت را محفوظ بدار و به هنگام صحبت کردن، به شيوه ي سنگين و محکم و همراه با ادب و متانت عمل کن، به گونه اي که سبب برانگيختن هوا و هوس سست دلان نگردد. دوست من، آگاه باش! اگر هنگام صحبت کردن حس و علاقه و دوستي خود را نسبت به مردان نامحرم ابراز کني - چه در پنهان و چه در آشکار - تمام احساسات و اشتياق او را نسبت به خود تحريک کرده اي و دامن او را به گناه آلوده کرده اي. همچنين اگر پسري اين رفتار را در قبال دختري انجام دهد و با حرف هاي عاشقانه و محبت آميز به او نزديک شود، تمام احساسات و شوق و علاقه اش را نسبت به خود تحريک مي کند و بي گمان با اين رفتارها او را در منجلاب فتنه و آشوب خواهد انداخت و آينده روحي، معنوي و حتي اجتماعي و جسمي او را دچار نابساماني خواهد کرد. آن کس که خواهان رسيدن به غرايز و اميال طبيعي خود است - که خداوند در وجود انسان قرار داده - بهتر است ابراز اين حس دوستي و عاشقانه را در مسير اين ميل سرکش قرار ندهد و با خويشتن داري براي زندگي زناشويي با همسرخود به امانت حفظ کند که ابراز دوستي و علاقه پيش از ازدواج، چيزي به جز نابودي، فساد و خسارت نخواهد بود؛ به طوري که حتي بعد از ازدواج نيز گريبان آنها را خواهد گرفت، ديوار اعتماد بين آنها را فرو خواهد ريخت وآشيانه خوش بختي آنها با کوچکترين گردباد روزگار ويران خواهد شد.
دوست خوبم! بارها در جلسات مشاوره با صحنه هايي روبه رو شده ام که طرف مقابل از شدت حزن و اندوه، خون گريه کرده است. و اين، فقط به خاطر آن بوده که سرمايه زيبايي و محبتش را بي جا و بدون ملاک به حراج گذاشته و اکنون چون فقيري تهي و بي مقدار، نابسامان شده است.
بايد گفت دختران داراي احساسات لطيفي هستند و اگر دختري با پسري ارتباط داشته باشد و آن پسر او را به شيوه اي به سوي خود متمايل نموده، به او وعده ي تشکيل خانواده را دهد و آن دختر به او متمايل شود و سپس بر حسب هرگونه شرايطي آن پسر از ادامه کار منصرف شده، او را رها کند، لطمه ي روحي، رواني شديدي به دختر خواهد رسيد و آثار مخربي بر روح و روان او بر جاي خواهد گذاشت که به سختي مي توان آن را فراموش و نهايتاً جبران کرد و اين، زمينه اي مي شود که در آينده مشکلات خاصي براي او به بار آورد.

يک مثال ساده:
 

گاهي دست شما به شدت زخمي مي شود و شما آن را بخيه مي کنيد؛ مدتها بعد جاي بخيه همچنان باقي مي ماند، هر چند دردي در آن احساس نمي کنيد، اما گاهي اين زخم در دل ايجاد مي شود که مداواي اين درد دل و خسارت جان چه دشوار و سخت است و همواره در دل خواهد مي ماند. پس مراقب باش به خاطر خودت، فقط به خاطر خودت نگذاري قلب پاکيزه و زيباي تو اسير زخم هايي شود که درد آن تمام شدني نيست و دل تو را مجروح خواهد ساخت.
بدان که خداوند مهربان بيش از خود ما خواهان نفع و سود ماست، پس لازم است گوش به فرمانش بوده، خود را از محرمات دور بداريم. خداوند متعال مي خواهد که ما را از هوا و هوس دور و از افتادن در دام شيطان حفظ کند، اين است که او تمام درهاي منجر به گناه را بر ما بسته و ارتباط بين دختر و پسر هم زمينه ي مساعدي است براي حضور شيطان که در دل ما نفوذ کند و دين و دلمان را تسخيرکرده، ما را از خويش و خداي خويش گريزان کند و مثل خودش، ما را تا ابد در گمراهي و تاريکي رها و از درگاه خدا دور کند.
در اين جا کمي با تو - که قلبت جايگاه فرشتگان است و خدا در آن لانه کرده و به تو نزديک است - قصه اي کوتاه و عارفانه بازگو مي کنم:
عارفي بود اهل دل و مزين به زينت تقوا. کسي از اين عارف پرسيد چه کردي که به اين مقام و جايگاه و مرتبت رسيدي؟ گفت: شغلم نگهباني بود؛
اين شغل مرا عارف کرد! گفتند: نگهباني چه ربطي به عرفان دارد؟ گفت: نگهبان دلم بودم و نگذاشتم کسي غير از خدا واردش شود.

اي يک دله ي صد دله، دل يک دله کن
آن گه دل خود به جانب ما يله کن

«عشق» و «دوست داشتن»
بسياري از افراد، عشق را دوست داشتن مي دانند، اما در واقع، اين دو از هم جدا هستند.
عشق دوست داشتن دائمي است، ولي دوست داشتن، محدوده زماني دارد. پس کسي که ماه رمضان و شب قدر خدا خدا کند و بعد از ماه رمضان گناه مي کند، عاشق خدا نيست، بلکه فقط خدا را دوست دارد.
عشق خيانت ندارد، ولي دوست داشتن خيانت دارد؛ مثل خيلي وقت ها که خدا را دوست داريم، ولي با گناه کردن به او خيانت هم مي کنيم. عشق تنوع گرايي ندارد، اما دوست داشتن تنوع گرايي دارد.
4. عشق زمان و مکان و فاصله نمي شناسد، ولي دوست داشتن با ايجاد فاصله ها از بين مي رود.

يار نزديک تر از من به من است
وين عجب بين که من از او دورم

و ... عشق محبتي است که در دو طرف با هم تعالي پيدا مي کند، ولي در دوست داشتن مي تواند يک طرفه باشد.
اگر مجنون دل شوريده اي داشت
دل ليلي از او شوريده تر بي
در عشق، دلبستگي وجود دارد که سرچشمه آن عشق است، ولي در دوست داشتن وابستگي ها معمولي است.
سؤال دختر جوان
س: من دختر جواني هستم که در تخيلاتم، هميشه به پسري مي انديشم و او تمام ذهن و وجود مرا به خود مشغول ساخته، چه کنم؟
ج: پروراندن مردي در روياها انسان را از واقع بيني دور مي سازد و تصميم گيري براي زندگي و رويارويي با واقعيات مربوط به آن را دشوار مي کند. حتي اگر فرد بتواند سرانجام از بين خواستگارانش يکي را انتخاب کند، ممکن است شريک زندگي اش را موافق با آنچه در دل مي پرورانده نيابد، از اين رو از آسيب ها و لطمات وارد شده به زندگي مشترک هم مصون نخواهد ماند؛ چون هميشه او را مقايسه مي کند.
 

مشتي از خروار
 

يکي از مراجعين، دختري هفده ساله بود که پسري تخيلي را در ذهن خودش مي پروراند و با او درد دل، دعوا و مشورت مي کرد؛ به شکلي که اين عمل اين قدر به افکار و خيالات او دامن زده بود که دوست پسر مجازي اش به او توصيه خودکشي کرده و در نتيجه به شدت به خودش آسيب رساند. به گونه اي که رفتار درماني براي او سودي نبخشيد و نياز به روانپزشک و بستري شدن پيدا کرد!

پي نوشت ها :
 

1- الکافي، ج 2، ص 83.
2- روم، آيه 21.
3- بقره، آيه 165.
4- بقره، آيه 165.
5- انعام، آيه 153.
6- احزاب، آيه 32.
 

مسلم داودي نژاد/ رازهای ارتباط با جنس مخا لف/انتشارات مهر فاطمه /قم: چاپ اول 1390